مستأجر خدا

  • خانه 
  • متن های زیبا حجاب تاج بندگی 

داستان پند آموز

29 مرداد 1397 توسط سمانه شكاري

​? داستان کوتاه پند آموز
? مجلس میهمانی بود

پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود… 

اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..

و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت…
? دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده…

به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: 
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
? پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: 

زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.
مواظب قضاوتهایمان باشیم…. 
چه زيبا گفتند:

برای ڪسی ڪه میفهمد

هیچ توضیحے لازم نیست 

و 

برای ڪسی ڪه نمیفهمد 

هر توضیحے اضافه است 
آنانکه می فهمند  عذاب میکِشند 

و 

آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند 
?مهم نیست که چہ “مدرڪے” دارید 

       مهم اینه که چہ “درڪے” دارید…?
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
??

 نظر دهید »

تغییر

29 مرداد 1397 توسط سمانه شكاري

​تغییر اولش سخته،

✨وسط هاش حسابی بهم ریخته

✨اما آخرش باشکوه و زیباست

  سرانجام هر تلاشی زیباست….

 نظر دهید »

شکر گزاری

29 مرداد 1397 توسط سمانه شكاري

​مورچه باش!
وقتی انگشتت را

در مسیر مورچه ای میگذاری

منتظر نمی شود تا انگشتت را برداری،

بلکه مسیرﺵ را عوﺽ می کند…
هیچ وقت کنار دری که

بسته شده نَایست ..

درها بسیارند …

چه بسا خداوند تو را از

چیزی محروم کند

تا بهتر از آن را روزی ات گرداند
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج

 نظر دهید »

توکل

29 مرداد 1397 توسط سمانه شكاري

​✨⭐️

⭐️
?✨خدا
?کوهنوردی که خیلی به خود ایمان داشت، قصد بالا رفتن از کوهی را کرد. 

تقریباً نزدیک قله کوه بود که مه غلیظی سراسر کوه را گرفت. 

در این هنگام از روی سنگی لغزید و به پایین سقوط کرد.
کوهنورد مرگ را جلوی چشمانش دید و در حال سقوط از صمیم قلب فریاد زد: «خدایا کجایی!» ناگهان طناب ایمنی که او را نگه می‌داشت، دور کمرش پیچید و او را بین زمین و هوا معلق نگه داشت. مه غلیظ بود و او جایی را نمی‌دید و نمی‌توانست عکس‌العملی انجام دهد. پس دوباره فریاد زد: «خدایا نجاتم بده!» صدایی از آسمان شنید که می‌گفت: «آیا تو ایمان داری که من می‌توانم نجاتت دهم؟»

کوهنورد گفت: «بله.» صدا گفت: «طناب را ببر!» کوهنورد لحظه‌ای فکر کرد و سپس طناب را محکم دو دستی چسبید. 

صبح زمانی که گروه نجات برای کمک به کوهنورد آمدند چیز عجیبی دیدند؛ کوهنورد را دیدند که از سرمای هوا یخ زده بود و طنابی که به دور کمرش بسته شده بود را دو دستی و محکم چسبیده بود ولی او با زمین فقط یک متر فاصله داشت…! “خدایا 

ما را ببخش که طناب ایمان مان به نازکی یک نخ شده است ! 

خودت نظر کن تا دوباره ریسمانی قطور چنانچه لایق خدای بزرگی چون توست ، گردد.
?الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَــرَج?
•┈••✾◆?✨⚡️◆✾••┈

✨⭐️

 نظر دهید »

خوشبختی

29 مرداد 1397 توسط سمانه شكاري

​✍?

خوشبختی از آن کسی است،

که در فضای ” شکرگزاری ” زندگی کند!
چه دنیا به کامش باشد و چه نباشد…
چه آن زمان که می دود و نمیرسد…
و چه آن زمان که گامی برنداشته،

خود را در مقصد می بیند…
چرا که خوشبختی چیزی جز آرامش نیست…!
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج?

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مستأجر خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس